چکیده :سبزها به هم رسیدهاند و دلتنگیهایشان را با هم قسمت کردهاند. دستههای مردم، زن و مرد و پیر و جوان. نگاهها سرشار از امید و سکوتها سرشار از ناگفته. گاهی هم که بغضی شکسته میشود و مرگ بر دیکتاتوری گفته میشود، آقایان به خود میگیرند و رگبار باتوم و گاز و صدای گلوله امان...
کلمه- سارا زرتشت: ماه هاست دیدارمان را به هم حرام کردهاند. هزار نوع توهین و تهمت و بیحرمتی و دستگیری و داغ و درفش. روزی ما را مزدور صهیونیست میخوانند و روزی دیگر دشمنان سی سالهٔ نظام. روزی فریب خوردهایم و روزی فریبکار. روزی سر فتنهایم و روزی خود فتنه و روزی دم فتنه. بدتر از همه انکارمان میکنند. اما کیست که باور کند؟
آقایان از جنبش مصر و تونس تمام قد حمایت میکنند و به آنها رهبر و الگو پیشنهاد میدهند. لابد حمایت از مظلومیت جنبش مصر و تونس آنها را نمک گیر میکند و تجمع ما را هم در حمایت از آنها تحمل میکنند. درخواست میدهیم و هماهنگ میکنیم و در نبود رسانهها و با همهٔ محدودیتها همدیگر را خبر میکنیم و در فرصتی کوتاه برای حمایت از مظلومتها آماده میشویم.
روز موعود فرا میرسد. خبرهای تلخ در راهاند، اما غیر منتظره نیستند. رهبرانمان را محصور کردهاند. شیخ مهدی را با همسرش در حبس خانگی نگه داشتند و راه را بر رهنورد و میر حسین بستهاند. مزدورانشان را بر خانههایشان مامور کردند و مامورانشان را بر کوچههایشان گماشتهاند، مبادا به میان مردم بیایند. مگر آنها را به برخورد مردم تهدید نکرده بودند؟! خانههای سید محمد خاتمی و عبدالله نوری را محاصره کردهاند، از ترس دیدار با مردم! لابد بزرگان دیگری را هم همین طور از همراهی با مردم محروم کردهاند، شاید مردم را به دام شوم خشونت بیاندازند و خوراکی باب میل رسانههایشان بیابند و از آبی گل آلود نصیبی داشته باشند. اما غمی نیست، مردم میدانند جنبش را چگونه پیش ببرند و تجمع سکوتشان را چگونه رهبری کنند و سکوتشان را کجا بشکنند.
شهر آرایش نظامی به خود گرفته است. چندین گروهان از نیروی نظامی و انتظامی در ابتدای جاده مخصوص نرسیده به میدان آزادی کمین کردهاند، کمین برای کدام دشمن میهن؟! از میدان آزادی تا میدان امام حسین، همهٔ تقاطعها و بزنگاهها را با دستههای ۲۰-۳۰ نفره نیروی انتظامی قرق کردهاند. جلوی همهٔ ساختمانهای دولتی را هم نیرو گذاشتهاند. میدان آزادی در اسارت دو لایه از نیروهای انتظامی است. صدها نیرو هم در چهار راه ولیعصر و پل کالج و پارک دانشجو میآیند و میروند. بینظمی و ناهماهنگی آنها خبر میدهد که از یک جا دستور نمیگیرند و از نظم و نظام چندان بهرهای نبردهاند. موتورسوارهای دو ترکه خطوط بیآرتی را در اختیار گرفتهاند و چپ و راست میآیند و میروندو بیسیم میزنند و داد میزنند؛ هراساناند!!
سایتهای سبز هم زیر حملهاند، اگر اینترنتی در کار باشد. به این دریچههای کوچک خبر و آگاهی و مهرورزی هم رحم نمیکنند. موبایلها آلت جرماند و خطوط موبایل هم که از کار افتادهاند. در محدود ی تجمع نه پیامکی میرود و نه پیامکی میرسد. خبرگزاریهای دولتی و رسمی و نیمه رسمی هم که کور و کر و لال شدهاند. اما با زهم غمی نیست. ما آموختهایم که هر کدام رسانهای باشیم. در هر فرصتی و با کمترین مجالی خبرها میرسد. در کمتر از نیم ساعت، سبزها باز هم به صدر اخبار بازگشتهاند. خبرها و عکسهای تجمعات هزاران ودهها هزار نفری را رسانههای معتبر جهان مخابره کردهاند. کاش دوربینی بود و مجالی تا به همهٔ آنها نشان دهیم جمعیت حاضر بیشتر از این عددهاست.
سبزها به هم رسیدهاند و دلتنگیهایشان را با هم قسمت کردهاند. دستههای مردم، زن و مرد و پیر و جوان. نگاهها سرشار از امید و سکوتها سرشار از ناگفته. گاهی هم که بغضی شکسته میشود و مرگ بر دیکتاتوری گفته میشود، آقایان به خود میگیرند و رگبار باتوم و گاز و صدای گلوله امان نمیدهند.
سبزها کار خود را کردند. نگاههای سرشار از امید ما و ناباوری و پریشانی مفرط آنها گواهاند که سبزها کار خود را کردهاند. بزودی سراسیمه دست به کار خواهند شد، که در حکایت مرگ جنبش و جمع کردن بساط فتنه بد جوری رسوا شدهاند. لابد باز هم تجمع سکوت و جمعیت پاک و مردمان سبز و همه رنگش، در صدا و سیمایشان وارونه میشوند و به عشوههای بیست و سی تحریف خواهد شد، شاید دلی از ارباب قدرت بدست آرد و خلقی از عوام الله را بفریبد و ناخواسته میخی بر تابوت استبداد بکوبد.
حکایت یک بام و دوهوای آقایان هم، رسوایی مضاعف است و از همیشه دیدنیتر است. امروز عالم و آدم تناقض گفتار و رفتارشان را بهتر از همیشه دید و معنی حمایت از جنشهای مصر و تونس را فهمید. قشون قشون لشکر کشی امروز خبر میداد که جنازه خواندن یک جنبش چه خیال خام و چه دروغی بزرگ است و کرور کرور پولهایی که خرج رفت و آمد و سامان نیروهای هفتاد رنگ نظامی و انتظامی و شبه انتظامی شده بود اشاره میکرد که پول نفت بر کدامین سفرهها نشسته است. نمیگویم از خدا بیخبر، اما آن فرماندهٔ سپاه از مردم بیخبر باید امروز بود و میدید «جنازهها راه میروند و درختان ایستاده میمیرند».
No comments:
Post a Comment