کلمه – محمدعلی کدیور: بعد از تونس نوبت کیست؟ این سوالی است که در روزهای بین چهارده و بیست و پنج ژانویه بسیاری از خود می پرسیدند و جواب مشخصی هم برای آن وجود نداشت. عده ای از جوانان مصری اما بر آن بودند که این پرسش را در عمل پاسخ گویند. دو هفته از سرنگونی زین العابدین بن علی نگذشته بود که جوانان مصری بعد از چند تجمع کوچک و پراکنده فراخوان بزرگی برای اعتراض در روز پلیس دادند. روز بیست و پنج ژانویه قاهره جمعیتی را به خود دید که در سی سال گذشته ندیده بود.
مصر و تونس علی رغم برخی شباهتها، تفاوت های بسیاری هم با هم دارند. رژیم دیکتاتوری حاکم بر مصر ترکیبی از یک دیکتاتوری شخصی، نظامی، وتک حزبی است، در حالی که رژیم دیکتاتوری تونس فاقد عنصر نظامی بود. از نظر وضعیت مخالفان سیاسی، هیچ گروه مخالف سیاسی درون تونس باقی نمانده بود، در حالی که در مصر برخی گروه های مخالف سیاسی مانند اخوان المسلمین و حزب وفد به صورت بسیار محدود در مصر حضور داشتند و بعضا قادر می شدند صندلی های محدود و معدودی را در پارلمان از آن خود کنند. از سوی دیگر، درآمد سرانه ی تونس حدودا دو برابر مصر است. درصد افراد زیر خط فقر در مصر بیشتر است. سطح سواد در تونس بالاتر است. و بالاخره، جامعهی مصر نسبت به تونس جامعه ای به مراتب مذهبی تر و محافظه کارتر است.
این تفاوت های کلان، اما، باعث آن نشد که آن دسته از جوانانی مصری که سودای تغییر داشتند دست از عمل بکشند. تغییر رژیم خودکامه در تونس چیزی را در ذهن آنها تغییر داده بود. آنها این بار فکر می کردند که این شدنی است. رژیم مبارک که تا آن روز مستحکم و تزلزل ناپذیر می نمود بعد از سرنگونی بن علی دیگر آن دژ مستحکم نمی نمود. جوانان مصری منتظر رهبران سیاسی هم نماندند. آنها هم می توانستند بنای شکوه و گلایه از رهبران وفد و اخوان المسلمین و حزب وسط بگذارند، همه ی کاسه کوزه ها را سر آنها بشکنند، و گناه عقب ماندن مصر از تونس را گردن رهبران سیاسی مخالفان بیفکنند. آنها اما راه دیگری برگزیدند. خودشان دست به کار شدند و کارزار سیاسی را آغاز کردند. دو سه روز بعد کاری در قاهره و اسکندریه وسوئز کردند کارستان. اینک این رهبران اخوان المسلمین و محمد البرادعی بودند که به جوانان مصری پیوستند. جوانان مصری بدون آن که بنای نق و گلایه بگذارند با عملشان هم پایه های رژیم مبارک را به لرزه درآوردند هم رهبران مخالفان را همراه شان کردند و هم معادلهی سیاسی را چنان دگرگون کردند که رهبران اخوان المسلمین با محمد البرادعی هم پیمان شوند و ائتلافی نیرومند برای پیشبرد خواسته های مخالفان تشکیل دهند.
این همان کاری بود که جوانان جنبش سبز هم چند ماه مانده به انتخابات خرداد کردند. زمانی که آنها به فکر انتخابات افتادند خیلی ها هنوز ناامید وبی انگیزه بودند. آن ها اما از پای ننشستند. اول رفتند سراغ سید محمد خاتمی و بعد هم که میرحسین موسوی جای خاتمی را گرفتند پایه و ستون اصلی ستادهای موسوی شدند. تنور انتخابات را چنان گرم کردند که وقتی دولت چاره ای جز تقلب در انتخابات ندید، مردم خودشان به خیابان ها آمدند و بنای تظاهرات و اعتراض گذاشتند. واقعیت آن است که در ایران هم رهبران جنبش نه مردم را به خیابان آوردند و نه آنها را از خیابان بازگرداندند.
البته مقتضیات وضعیت سیاسی نظام پسا انقلابی در ایران به مراتب با وضعیت خودکامگان جهان عرب متفاوت است، و عمل سیاسی در ایران بی شک باید با در نظر گرفتن این ملاحظات باشد. با این همه، تفاوتهای کلان بین ایران و همتایان عرب اش به معنای بی عملی هم نیست. وظیفهی اصلی فعالان جنبش سبز در ایران در درجهی اول آن است که شور دوباره درون جنبش بدمند و در درجهی دوم فعالیت های سیاسی متناسب با وضعیت خاص ایران تعریف کنند.
No comments:
Post a Comment