Wednesday, February 9, 2011

قساوت ساواک و تیشه چریک ها و تحصیلکردگان به ریشه کشور



نشان سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) تا هنگام تاسیس ساواک، شهربانی و به طور مشخص، اداره اطلاعات شهربانی، مسئولیت برقراری امنیت کشور را برعهده داشت

در مورد خرابکارانی که اقدامات تروریستی انجام می دادند، باید گفت که عمل آنها مخالف قانون و قانون اساسی بود و براساس قانون، پلیس و دستگاه های امنیتی موظف به برخورد با آنها بودند.

بیژن جزنی، یکی از رهبران اصلی چریک ها بود. پدر او افسر ارتش ایران و عضو سازمان نظامی حزب توده بود و به شوروی فرار کرد. بیژن جزنی از ۹ سالگی در جلسات مخفیانه افسران توده ای شرکت می کرد و به دستور پدرش اعلامیه های حزب توده را پخش و توزیع می کرد.

بیژن جزنی و تعدادی از اعضای گروهش در سال ۱۳۴۶ بازداشت شدند. اما تعدادی از اعضای گروه او مجددا فعال شدند و در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹، به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند.

در جریان این حملهو تعقیب و گریزهای پس از آن چریک ها چند ژاندارم را به قتل رساندند و بعدها هم با افتخار از این کشتار حرف می زدند.

در این حمله، ۱۳ نفر از چریک ها شرکت داشتند و پس از حمله، از ۱۹ بهمن تا ۸ اسفند در حال فرار بودند و از هم جدا شده بودند.

درسی که اهالی دهات اطراف پاسگاه به فدایی ها دادند دور از انتظار آنها بود و چریک ها را متوجه کرد که پایه مردمی ندارند.

درباره نویسنده

110207125618_sarshar.gif

بهروز سرشار، در سال ۱۳۳۷ با درجه ستوان دومی از دانشکده افسری شهربانی فارغ التحصیل شد و دوره های دژبان و کمک های اضطراری را در دانشگاه دژبان ارتش آمریکا و پلیس نیویورک گذراند.
او همچنین دوره های تربیت بدنی را در دانشکده های پلیس سوئد، ایتالیا و ژاپن طی کرد و با اخذ فوق لیسانس مدیریت پلیس از دانشگاه پلیس، سمت های زیر را برعهده داشته است:
فرمانده دسته، گروهان و گردان دانشجویی در دانشکده افسری شهربانی؛ رئیس دایره باشگاه های پاس ایران در اداره تربیت بدنی شهربانی؛ معاون اداره تربیت بدنی شهربانی؛ فرمانده دوره عالی دانشکده تکمیلی دانشگاه پلیس در پیس از انقلاب و رئیس اداره تربیت بدنی شهربانی و معاون دانشگاه پلیس بعد از انقلاب تا خردادماه ۱۳۵۸.

بهروز سرشار همچنین به مدت چهار سال سرپرست فدراسیون والیبال ایران و همزمان رئیس فدراسیون جودو و سرپرست هیئت های ورزش های رزمی نیروهای مسلح پیش از انقلاب و رئیس فدراسیون ورزش های رزمی ایران تا هنگام خروج از ایران در اواخر خردادماه سال ۱۳۵۸ بوده است.

پس از جریان سیاهکل، تیم شهری چریک ها، سپهبد فرسیو رئیس دارسی ارتش، یک پاسبان گارد کلانتری قهلک، یک افسر راهنمایی و چند نفر دیگر از جمله سرتیپ زندی پور و راننده او را ترور کردند.

اقدامات چریک ها، اقداماتی غیرقانونی بود، اما به نظر من نحوه برخورد ساواک و به طور مشخص اداره کل سوم ساواک هم خود منشاء مشکلات دیگری شد.

تا هنگام تاسیس ساواک، شهربانی و به طور مشخص، اداره اطلاعات شهربانی، مسئولیت برقراری امنیت کشور را برعهده داشت. روشی که اداره اطلاعات شهربانی برای برقراری امنیت اعمال می کرد، با روش ساواک بسیار تفاوت داشت.

سیستم و روش شهربانی با روش خشن ساواک و شدت عمل زیادی که در مقابل مجرمین، تروریست ها و کسانی که مورد بازجویی قرار می گرفتند نشان می داد و باعث ایجاد نارضایتی می شد اصلا قابل مقایسه نبود.

طبیعت تربیت پلیس و فلسفه شهربانی این بود که خدمتگذار مردم است و مردم، برادر و خواهر پلیس هستند. نقش پلیس، برقراری نظم است و پلیس به دلیل نحوه تربیتش به گونه ای عمل می کرد که تحمل خشونت از طرف مردم یا افراد را داشت.

من مدتهامسئول گروهانهای کنترل اغتشاشات بودم. تا قبل از تاسیس گارد شهربانی مسئولیت برقرای نظم در هنگام شلوغی و اغتشاش یا ازدحام با دانشگاه پلیس بود و ما برای این کار از دانشجویان دانشکده پلیس استفاده می کردیم. ما در تمام آن مدت حتی فشنگ هم جز یک بار آن هم به صورت هوایی، مصرف نکردیم. اگر اسلحه ای هم همراه دانشجویان ما بود، به خاطر ظاهر قضیه بود؛ به این عنوان که اسلحه انفرادی جزو لباس هر پلیس است و همراهش است.

به یادمی آورم یک بار با گروهانم اطراف دانشگاه تهران ماموریت داشتم، در زمانی که سران جبهه ملی در آنجا متحصن شده بودند. ما یک ماه به طور شبانه روزی از دانشگاه مراقبت می کردیم و مراقب اوضاع بودیم و در این مدت کوچک ترین برخوردی با دانشجویان پیدا نکردیم.

روابط دانشجویاندانشگاه پلیس با دانشجویان دانشگاه تهران و آنهایی که به اصطلاح ازدحام می کردند و یا حتی اغتشاش می کردند، خیلی دوستانه بود.

پلیس تا حد زیادی پلیس مردمی بود. علتش هم این بود که ما تربیت می شدیم و تربیت می کردیم تا قادر باشیم با هر برخورد غیرمترقبه ای مواجه بشویم و این مواجهه همه در قالب قانون باشد.

به نظر من اشتباهی از همان اول در تاسیس ساواک صورت گرفت این بود که تیمور بختیار مسئول تاسیس و اولین رئیس ساواک شد.

تیمسار بختیار به طورکلی افسر بسیار خشنی بود. او از ایل بختیاری بود و ذاتا آدم و افسر خیلی خشنی بود، بیش از حد.

نکته دوم این بود که آنها اولین کاری که کردند این بود که پرسنل ساواک را از ارتش انتخاب کردند.

بیشتر درجه دارهایی که کارمند ساواک شدند، تربیت پلیسی یا امنیتی نداشتند. تربیت آنها نظامی بود. نظامیان برای نبرد و جنگ تربیت می شوند و به همین دلیل مناسب کار در شهر و برقراری امنیت در شهر نیستند.

برخی از اعضای کمیته مشترک ضدخرابکاری که توسط مردم دستگیر شدند. برخی از صاحب نظران معتقدند شاید اگر عملکرد ساواک درست می بود، طبقه روشنفکر و تحصیلکرده چراغ دار مذهبیون قشری نمی شد

تا زمانی که فعالیت مسلحانه و تروریستی چریک ها آغاز نشده بود، شهربانی به خوبی از عهده برقراری امنیت و مبارزه با خرابکارها، چریک ها یا هر اسم دیگری که روی آنها است، برمی آمد.

هنگامی که این وظیفه به ساواک محول شد، ساواک متاسفانه برای کسب قدرت بیشتر، شروع به دخالت در همه زمینه ها کرد.

برای خود وظیفه تعیین می کرد یا تقاضای موظف شدن می کرد به این معنا که لوایح را به مجلس می برد و این لوایح نیز تصویب می شد.

به عنوان نمونه می توان به دخالت ساواک در انتخابات اشاره کرد. تا قبل از تاسیس ساواک، دستگاه های امنیتی در مسئله انتخابات مجلس شورای ملی دخالتی نداشتند، ولی دیگر این اواخر وضع به گونه ای شده بود که ساواک باید تعیین می کرد که چه کسی صلاحیت دارد کاندیدا بشود.

فکر تشکیل کمیته مشترک ضدخرابکاری فکر بدی نبود، ولی لازمه کمیته مشترک این بود که یک هماهنگی آموزشی، فکری، ذهنی و تربیتی نیز وجود داشته باشد.

اما آنچه در کمیته مشترک روی داد این بود که یک افسر شهربانی که فردی تحصیلکرده بود، لیسانس داشت و چند دوره تخصصی در دانشکده پلیس را دیده بود، باید با کسانی همکاری می کرد یا خود با با کسانی هماهنگ می کرد که پایه تحصیلی آنها مشخص نبود؛ اغلب آنها درجه دارانی بودند با تحصیلات کم که فاقد روحیه و تربیت پلیسی بودند.

این نکته، نکته مهمی است. وقتی ما از روحیه پلیسی سخن می گوییم، یعنی اگر به یک پلیس فحش داده شود یا توهین شود، او می داند که اشکالی ندارد، کسی ممکن است مست باشد، ناراحتی خانوادگی یا ناراحتی های دیگری داشته باشد، اما به هر حال این فرد هموطن است. بنابراین، پلیس به خاطر چنین برخوردی، دست به اسلحه نمی برد.

یکی از چریک هایی که دوبار دستگیر شده بود، در بازجویی بار دوم به حسین زاده، بازجوی بیرحم ساواک گفته بود:"بار اول که من دستگیر شدم، بازجوی من آقای زمانی بود و بیشتر از هفت، هشت نفر در زندان نبودند، ولی اکنون تمام طبقات زندان از تحصیلکردگان و دانشگاهیان پر شده است."

بهروز سرشار

به یاد می آورم در دانشگاه تهران، روزی که بین نیروهای پلیس و انتظامی با دانشجویان برخورد شد، روز خیلی سردی بود. ما گاز اشک آور مصرف کردیم.

تعدادی ژاندارم هم با ما همکاری می کردند. یکی از دانشجوبان به پاگون یک ژاندارم توهین کرد. این ژاندارم که کنار من ایستاده بود، نشست و گلنگدن تفنگش را کشید تا تیراندازی کند.

من پریدم و او را از پشت گرفتم و گفتم:"چه کار داری می کنی؟ تو به هیچوجه اجازه نداری تیراندازی کنی.او فحشی داده، مگر اتفاقی برای پاگونت افتاده که ناراحتی؟" و بلندش کردم.

وقتی مامور برای ماموریت مشخصی تربیت نشده باشد و تجربه هم نداشته باشد، مسلما اشتباه می کند.درمورد ساواک هممن معتقدم که ساواک خشونت بسیار و بی حد به خرج داد.

شهربانی هیچوقت این کار را نمی کرد.

زمانی که کمیته مشترک تشکیل شد، مدیران وقت شهربانی، مدیران ضعیفی بودند و ضعف آنها باعث شد که افسرانی که از شهربانی با ساواک همکاری می کردند، در اختیار ساواک قرار بگیرند.

پرویز ثابتی

پرویز ثابتی؛ رئیس اداره سوم در ساواک

در حالی که اگر کمیته مشترک را در اختیار شهربانی می گذاشتند، آن مسایل و اشکالات و آن خشونت ها پیش نمی آمد.

افسران شهربانی خود از آن وضعیت ناراحت بودند.

اداره ای که من معاون آن بودم، در ساختمان چسبیده و طبقه بالای محل کمیته مشترک قرار داشت.

ما در آنجا، فریادها و ناله های خرابکاران زندانی را می شنیدیم. نه من و نه افسرانی که با من بودند، نمی توانستند آن را تحمل کنند.

سرانجام من با رئیس شهربانی صحبت کردم و از او خواستم که محل اداره ما را عوض کند که با موافقت وی، ما از آن ساختما به خانه امنی که در اختیار شهربانی بود و قبلا کلانتری بود نقل مکان کردیم.

به یاد دارم یک هفته پس از آنکه خانواده پرویز حکمت جو، از اعضای حزب توده، برای رهایی او به سازمان ملل متوسل شد، ساواک اعلام کرد که حکمت جو با فرو کردن چنگال در پریز برق خودکشی کرده است.

این دروغ محض بود چرا که اولا زندانی چنگال ندارد و ثانیا فرو کردن یک میله فلزی دو سر در پریز برق، فیوز را می پراند.

شکی نیست که در رژیم گذشته، نارضایتی و کمبود وجود داشت و درست است که همه اشتباه می کنند و به قولی، دیکته ناننوشته است که غلط ندارد، اما هر چیزی هم حدی دارد. همان طور که خدمات رژیم گذشته ایران قابل انکار نیست، باید بپذیریم که اشتباهات آن هم ضربه های جبران ناپذیری به ایران زد. طبقه تحصیلکرده مملکت که از قساوت های ساواک صدمه دیده بود، در توطئه مذهبی ها با (آیت الله) خمینی و طرفداران قشری اش همراه شد.

یکی از چریک هایی که دوبار دستگیر شده بود، در بازجویی بار دوم به حسین زاده، بازجوی بیرحم ساواک گفته بود:"بار اول که من دستگیر شدم، بازجوی من آقای زمانی بود و بیشتر از هفت، هشت نفر در زندان نبودند، ولی اکنون تمام طبقات زندان از تحصیلکردگان و دانشگاهیان پر شده است."

بررسی روش کمیته در آن چند سال آخر که شهربانی آبستن ساواک بود، نشان می داد که سه نفر عامل پر شدن زندان ها بودند: مدیر کل اداره سوم که به مقام امنیتی معروف بودند، حسین زاده و عضدی.

شکی نیست که در رژیم گذشته، نارضایتی و کمبود وجود داشت و درست است که همه اشتباه می کنند و به قولی، دیکته ناننوشته است که غلط ندارد، اما هر چیزی هم حدی دارد.

همان طور که خدمات رژیم گذشته ایران قابل انکار نیست، باید بپذیریم که اشتباهات آن هم ضربه های جبران ناپذیری به ایران زد. طبقه تحصیلکرده مملکت که از قساوت های ساواک صدمه دیده بود، در توطئه مذهبی ها با (آیت الله) خمینی و طرفداران قشری اش همراه شد.

شاید اگر عملکرد ساواک درست می بود، طبقه روشنفکر و تحصیلکرده چراغ دار مذهبیون قشری نمی شد و با تیشه به ریشه کشور نمی زد.

No comments:

Post a Comment