Sunday, February 28, 2010

ولایت فرعون - علی افشاری

ولایت فرعون
علی افشاری




سخنان آقای خامنه ای در دیدار با اعضاء مجلس خبرگان حاوی ادعاهایی گزافی بود که نشان می دهد روحیه خودکامگی در وی به مراحل خطرناکی رسیده است. او کاملا از موضع خداوند صحبت کرده است که گویی همه مخالفان و متنقدان وی جماعتی کافر پیشه اند که می خواهند تیشه به ریشه نقشه و هندسه الهی بزنند. وی خود و تصمیماتش را معیار تبعیت و یا نافرمانی از فرامین خداوند می پندارد. تا جایی که می گوید: اطاعت از" خط و نقشه پروردگار برای سعادت جوامع انسانی"، مرتبه ای بالاتر از اطاعت در مسائل و عبادات فردی دارد و تحقق آن نیازمند تلاش جمعی یک ملت است و «جمهوری اسلامی ایران» نیز نتیجه و تبلور اطاعت از راه و هندسه الهی است."



وی ادامه می دهد: در نظامهای اجتماعی غلط و غیرالهی، اقدامات فردی نمی تواند کشور و جامعه را به سعادت برساند اما در نظامهای متکی بر نقشه الهی، تخلفات فردی قابل اصلاح و مشکلات و نقائص قابل رفع است و این واقعیت، اهمیت بی نظیر تشکیل نظام مبتنی بر نقشه الهی را در سعادت ملتها اثبات می کند."



وی با این سخنان می خواهد حکومت فردی اش را توجیه کند که می کوشد یک تنه و بنا به تشخیص فردی سرنوشت ملت و کشوری را تعیین کند و حال برای توجیه مشکلات و ایرادات تصمیمات فردی اش می گوید در نظام الهی تخلفات فردی قابل اصلاح است!!!



در حالی که تجربه و خرد بشری نشان داده است که به صورت نسبی و در قیاس با راهکار هایی که بشر تا کنون به چشم دیده ، تنها واگذاری حق حاکمیت ملی به مردم به عنوان خلیفه الله و در سایه نظام دموکراتیک می توان تخلفات فردی را از بین برد و آسیب آنها را به حدا قل رساند. در اسلام نیز حکومت جنبه فرد محورانه ندارد بلکه حاکم در چهارچوب توافق با مردم ،احکام الهی را اجرا می کند. در اینجا صرف تشخیص و سلیقه فردی وی جایگاهی ندارد.



او تصمیات نهاد های تحت امرش را اعتباری الهی می بخشد تا ریختن خون معترضین بی گناه در خیابان ها را مباح جلوه دهد. او با این سخنان می خواهد سرکوب های خونین و خشن نیروهای نظامی ،انتظامی و امنیتی را توجیه کند! و شکنجه ها و دیگر اعمال ننگین رخ داده در بازداشتگاه ها را غسل تعمید کند و در این راه بی محابا از کیسه دین خرج می کند!



این ادعای رهبری اگرچه به میزانی متکی به نظریه ولایت فقیه و قرائت غیر انتخابی از آن است ولی حدود و دامنه وسیع تری دارد که از محدوده این نظریه تمامیت خواه فرا تر می رود.



او در اصل نظام جمهوری اسلامی را در خود و نظراتش خلاصه می کند و بدینترتیب وی انحصاری در انحصار ایجاد می کند که نه تنها همه مردم راهی به میدان تعیین سرنوشت ندارند ، بلکه فقط آن دسته از کارگزاران و جناح های نظام که پیرو و مطیع کامل مواضع وی هستند ، صلاحیت حضور در عرصه نقش آفرینی در نظام را پیدا می کنند و دیگران از گردونه مشارکت حذف می شوند.



نگرش وی که تصمیمات مجریان منصوب وی و جریان سیاسی حامی اش را مشروعیتی الهی می بخشد و به احکام حکومتی جنبه تقدس و تغییر ناپذیر می دهد، در اصل مصداق بارز فرعونیت است.



این نگرش هیچ تناسبی با باور های اصیل و راست بنیاد اسلامی ندارد و بر عکس انحراف از موازین اسلامی را بازتاب می دهد. فرعونیت در قرآن به معنای شرک و یا نفی وجود خداوند نیست، بلکه فرعون نماد فردی است که می خواهد اختیارات خداوند را داشته باشد و با خلایق از موضع پرودگار عالم برخورد کند . فرعون کسی است که خود را عقل کل می داند . به هیچکس پاسخگو نیست . خود را مجاز می داند که هر برخوردی با مردم انجام دهد و هیچ حدود و چهارچوبی را برای محدود کردن دامنه اعمالش نمی پذیرد. او نسبت خدا وبنده را به حاکم و مردم تعمیم می دهد.



چنین صفاتی امروز کاملا در رهبری جمع است و بدنترتیب او بر علیه ملت و شریعت محمدی طغیان کرده است.



حتی نظرات پیامبر گرامی اسلام در حوزه حکمرانی و اداره امور جامعه بگونه ای نبود که چونان آیات قران وحی منزل باشد. افراد سئوال می کردند ، ایراد می گرفتند و حتی در مواقعی تصمیمی مخالف نظر شخصی پیامبر اتخاذ می شد مانند جنگ احد که پیامبر پیشنهاد کرد که در مدینه بمانند و با حفر خندق در آنحا با نیروهای جاهلیت بجنگند اما اصحاب نظر شان این بود که به منطقه احد بروند و نهایتا نظر آنان انتخاب شد یا هنگامی که پبشنهاد پیامبر در خصوص فرماندهی اسامه این زید بر سپاه اسلام پذیرفته نشد. رعایت عقل متعارف زمانه، متقاعد سازی و مشورت ابزار های اصلی تصمیم گیری های حکومتی پیامبر بودند.



رسول الله در اواخر حیات پر برکتش مردم مدینه را احضار کرد و به صراحت گفت هر کس اگر آزاری و بد رفتاری از او دیده است، بلند شود و او را قصاص کند. چنین درخواستی بدین معنا است که نبی الرحمه در مواجهه با مردم و مدیریت حکومت خود را بری از خطا نمی دانست .مردم و نخبگان را فقط دارای تکلیف نسبت به نظام الهی نمی دانست بلکه برای آنان حقوقی هم قائل بود.



استناد خامنه ای به آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» تکرار روایت تلخ سوء استفاده دیرینه پاره ای از مسئولین جمهوری اسلامی است که اطاعت از اولی الامر را در سطح اطاعت ار خدا و پیامبر قرار داده اند و بدینرتیب وی اطاعت از نقشه پرودگار را که در اصل نقشه خود را در چنین جایگاهی قرار می دهد ، مهمتر از اطاعت در مسائل و عبادات فردی می داند.



در حالی که آیه بعدی نسخ کننده همطرازی نظرات اولی الامر با پرودگار و حضرت رسول است. آنجا که خداوند می فرماید: فان تنازعتم فی شی فردوه الی الله و الرسول . یعنی هر جا اختلافی پیش آمد ، فقط نظر خداوند و رسول را حجت بگیرید.



بنابراین اطاعت از اولی الامر حالت مطلق و اصالت بالذات ندارد و حتی در مواردی می تواند خلاف حکم خدا و پیامبر باشد که در آن صورت تبعیت از آن جایز نیست. یعنی دیدگاه های اولی الامر را باید با بهره گیری از عقل در ترازوی ملاک های الهی و نبوی سنجید و در صورت تطابق به آنان عمل کرد. البته مراد از اولی الامر ائمه اطهار، حکیمان،متصدیان شایسته اداره امور ، نیکوکاران و علمای مهذب است. کارنامه مردود عملکرد رهبری، وی را فرسنگ ها از قرار گرفتن در عداد اولی امر دور می گرداند.تفسیر دولتی و جناحی- سیاسی از این آیه، لطمات و آسیب های شدیدی به کشور و شریعت زده است. اساسا ادعای اولی الامری توسط صاحب منصبان حکومت از خیل گسترده ادعاهای خودخوانده ای است که بدون اینکه اهلیت و شایستگی آن ثابت شده باشد ، فقط از امتیازات این جایگاه بهره جسته اند.



روایت داستانی از کتاب تذکره الاولیا حکیم عطار نیشابوری بسیار در این زمینه کارگشا است.



"نقل است که سلطان محمود به زیارت شیخ ابوالحسن خرقانی( از عرفای بزرگ)،قاصدی فرستاد که شیخ را بگویید که سلطان برای [دیدن] تو از غزنین بدینجا آمد، تو نیز برای او از خانقاه به خیمه‌ او درآی؛ و قاصد را گفت اگر نیاید این آیه برخوانید: "واطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامرمنکم." [از خدا اطاعت کنید و از رسول او و آنان که اداره‌ی امور شما را بر عهده دارند]


قاصد پیغام بگزارد. شیخ گفت: مرا معذور دارید. این آیه برو خواندند، شیخ گفت: محمود را بگویید که: چنان در اطیعو الله مستغرقم که در اطیعو الرسول خجالتها دارم تا به اولی الامر چه رسد؟! رسول بیامد و به محمود باز گفت. محمود را رقت آمده [دلش نرم شد] و گفت: برخیزید، که او نه از آن مرد است که ما گمان برده بودیم..."



از سویی دیگر نظام سیاسی و حکومتی ولو پسوند الهی و آسمانی نیز داشته باشد در نهایت یک برساخته زمینی و بشری است. چنین محصولی را نمی توان تقدس بخشید و خود آن را اصل قرار داد. ایرادات و انحرافات در انقلاب اسلامی از زمانی ریشه گرفت که حفظ نظام اوجب واحبات شناخته شد. در اصل بجای اینکه معیار هایی چون عدالت ، اخلاق ، کرامت انسانی و حقوق بشر تعیین کننده عیار درستی نظام باشند، خود نظام معیار سنجش شد و نظام نیز در تحلیل آخر چیزی نیست چون عملکرد حاکمان که در نظریه ولایت فقیه به برتری تصمیمات یک فقیه تقلیل می یابد. در حال حاضر که رهبری ضرروت اعلمیت وخبرویت در فقه را ندارد و نظامیان و امنیتی ها به همراه اقلیتی از سطوح پایین ساسله مراتب روحانیت عرصه را بر فقها در حکومت تنگ کرده اند، حتی فقاهت نیز دیگر ملاک و چهارچوبی برای نظام سیاسی به حساب نمی آید.



پنهان کردن چهره زشت استبداد در پشت نقاب دین و حاکم کردن خودخواهی و امور نفسانی بر جان ، مال و ناموس مردم قصه پر غصه ای است که صفحات متعددی از تاریخ اسلام را سیاه کرده و باعث تباهی زندگی مردم شده است.



اینک دیکتاتوری سید علی خامنه ای که هر روز با اتکا به افزایش حضور نظامیان در سیاست و پلیسی تر شدن فضای جامعه ، بدخیمی بیشتری پیدا می کند، بزرگترین تهدید برای اسلام و باور های دینی در ایران است.



از این رو جامعه دینداران و متدینین شایسته است تا اهتمام بیشتری در جمع کردن بساط این مصیبت عظمی از سر ملت و کشور ایران داشته باشند. ولایت فقیه در دستان خامنه ای بازتولید فرعونیت در شکلی فقهی است . البته این ولایت را باید ولایت استبداد خواند تا ولایت فقیه و راه حل آن جمع کردن بساط استبداد است. دامنه تفاسیر از فقه مختلف و متنوع است و در کنار تفاسیر استبداد پسند از آن تفاسیر مردم سالار و عدالت محور نیز وجود دارد.





*دیدگاه های وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه من نیست.

No comments:

Post a Comment