Wednesday, November 25, 2009

متن کامل نامه زیدآبادی به خامنه ای که باعث دردسرهای فراوان برای وی شد

متن کامل نامه زیدآبادی به خامنه ای که باعث دردسرهای فراوان برای وی شد

احمد زیدآبادی
من از حساسیت‌های نظام سیاسی ایران در باره هرگونه انتقاد و یا پرسش ازرهبری نظام جمهوری اسلامی به خوبی آگاهم و می‌دانم که ورود به این حیطه،عبور از خط قرمزی است که عملا در کشور ما اعمال می‌شود.
بههمین علت، با آنکه از سال‌ها پیش قصد نوشتن نامه‌ای به ایشان داشتم وبویژه می‌خواستم از قانون شکنی‌ها و اجحاف‌هایی که در طول دوره بازداشتمدر سال 1379 بر من و دوستانم روا شد، نزد وی شکایت ببرم، اما هر بار ازتصمیم خود منصرف شدم، زیرا حساسیت موضوع می‌توانست حمل بر خودنمایی و یاابراز بی‌باکی و تهور شود.
این بار اما بخصوص پس از سخنان رهبری درشهر مشهد، تصمیم گرفتم تا قصد دیرینه خود را عملی کنم و امیدوارم که اینتصمیم به مسائلی مانند خودنمایی و ابراز بی‌باکی نسبت داده نشود.
هرچند که من نیز مانند هر موجود انسانی دیگر، از وسوسه خودنمایی در اماننیستم و از بی باکی هم به سهم خود بهره‌ای دارم، اما برای گریز از مواضعتهمت، تاکید می‌کنم که قصدم از نوشتن این مطلب، ابراز وجود سیاسی از طریقبه چالش کشیدن مقام عالی نظام نیست و از همین رو، در سرتاسر این نوشته،تلاش می‌کنم تا در کاربرد واژه‌ها و عبارات، موقعیت خاص ایشان را در نظرداشته باشم و قلم را به ورطه بی‌احترامی و جسارت نکشانم.
در عین حال،هر چند که شاید از شجاعت هم خداوند برای من نصیبی قرار داده باشد، اما برکسی پنهان نیست که من اهل ماجراجویی و گزافه‌گویی حتی در جایی که کمترینهزینه و خرجی هم نداشته باشد، نیستم و اینک نیز نمی‌خواهم با خطاب قراردادن رهبری، دست به ماجراجویی بزنم.
با این همه، ممکن است این پرسشپیش آید که چرا طبق سنت مالوف در ایران، پرسش‌ها و یا انتقادهایم را ازرهبری در قالب نامه‌ای سربسته به دفتر ایشان ارسال نمی‌کنم و بر انتشارعلنی آن اصرار دارم.
پاسخ پرسش فوق این است که آنچه می‌خواهم در ایننوشته مطرح کنم، در شمار مسائل شخصی نیست که نیازمند ارسال نامه خصوصیباشد. در این نوشته در واقع قصد دارم برخی از بزرگترین مشکلات رویارویجامعه ایرانی را طرح کنم و نظر رهبری را هم در این باره جویا شوم، به اینامید که طرح این موضوع برای سایر ایرانیانی هم که مانند من می‌اندیشند،مفید افتد.

پرسش نخست

پرسش نخست من از رهبری به همان حساسیت‌های موجود در مورد طرح پرسش و یا نقد اظهار نظرهای ایشان بر می‌گردد.
سوالاین است که به چه علت شرعی، عقلی، قانونی و یا عرفی و بر اساس کدام مصلحتعمومی، پرسش علنی از رهبری و یا نقد گفته‌ها و عملکرد وی، عملا در جامعهایران ممنوع است؟
از نقطه نظر شرعی می‌دانیم که حتی انبیا و اولیایخداوند که در نزد ما از منزلت معنوی بی‌مانندی برخوردارند، هیچگاه افرادجامعه و از جمله پیروان خود را از به چالش کشیدن رفتار و گفتار خود بر حذرنداشته‌اند و سیره پیامبر اسلام و خلفای راشدین بخصوص امیرالمومنین علینیز نشان می‌دهد که آن بزرگان، هیچگاه در مقابل تندترین برخوردهایی کهافراد عادی جامعه با آنها داشته‌اند، شدت عمل نشان نداده‌اند و اگر هم ازتعرض لفظی بی‌ادبانه و بی‌موردی به خشم آمده‌اند، کلام را با کلام پاسخداده‌اند و نه با تشکیل پرونده و ارجاع به قاضی و وضع مجازات.
دراینجا نمی‌خواهم با فهرست کردن شیوه برخورد پیامبر و اصحاب آن بزرگوار دربرابر انتقادهای لفظی دیگران، فضل فروشی کنم، اما تاکید می‌کنم که مصونیترهبری از طرح پرسش و انتقاد در جامعه ما، نه فقط سابقه‌ای در شرع ندارد،بلکه بدعتی بی‌سابقه در تفکر اسلامی به شمار می‌رود.

نقد گفتار و رفتار رهبری منع نشده است

ازنقطه نظر عقلی نیز همه دلایلی که در حوزه نقد و پرسش به ذهن بشر می‌رسد،دلالت بر ضرورت انتقاد از رهبران جامعه در هر سطحی دارد و حتی یک دلیلعقلی نیز نمی‌توان برای حرمت نقد و پرسش از رهبران سیاسی و مذهبی جوامعارائه کرد.
از لحاظ قانونی هم تا آنجا که من اطلاع دارم، توهین بهرهبری در قوانین جمهوری اسلامی جرم شناخته شده، اما نقد گفتار و رفتار ویدر هیچ قانونی منع نشده است.
از منظر عرفی نیز، امروزه در همهکشورهایی که رهبران آنها با رای مردم انتخاب می‌شوند، انتقاد و پرسش کهجای خود، بلکه شهروندان از حق هر نوع تخطئه و تعرض لفظی به آنها نیزبرخوردارند. نمونه‌ای از این تعرض‌ها و تخطئه‌ها را صدا و سیمای جمهوریاسلامی به نقل از مطبوعات آمریکا و انگلیس علیه رهبران این کشورها روزانهپخش می‌کند. حتی سیمای جمهوری اسلامی صحنه‌هایی از راهپیمایی معترضان بهسیاست آمریکا در شهرهای مختلف آن کشور نشان می‌دهد که تصویر جرج بوش را بهصورتی حیوانی خون آشام بر روی پلاکاردها حمل می‌کنند و پلیس هم متعرض آناننمی‌شود.
به هر حال، وقتی که هیچ مبنای شرعی، عقلی، قانونی و عرفیبرای منع نقد رهبری و پرسش از وی وجود ندارد، چرا کارگزاران امنیتی وقضایی نظام، در مورد کوچکترین اشاره غیر مستقیمی در گفته‌ها و نوشته‌هایافراد به مواضع رهبری تا این اندازه سخت می‌گیرند و آن را ذنب لایغفرمی‌پندارند؟
آیا رفتار آنان در این باره، مورد تایید رهبری است؟ اگرهست، بر اساس کدام حجت شرعی و یا عقلی؟ و اگر نیست چرا این موضوع علنی وصریح اعلام نمی‌شود تا هم راه نقد اصولی و منطقی گشوده شود و منتقداناحساس امنیت کنند و هم کارگزاران نظام امکان سوء استفاده از این مساله راپیدا نکنند؟
تا آنجا که من به یاد دارم، در دوران حیات بنیانگذارجمهوری اسلامی، به رغم فضای سنگینی که برخی از هواداران آتشین مزاج ایشاندر جهت منع هر گونه نقد آن مرحوم ایجاد کرده بودند، آیت الله خامنه‌ای خودیکی از معدود منتقدان به نسبت صریح نحوه اداره کشور و پاره‌ای از اظهارنظرهای مرحوم آیت‌الله خمینی بود.
با توجه به این سابقه، انتظارمی‌رفت که در دوره رهبری خود ایشان، فضای نقد و پرسش از مقام‌های عالینظام بسط و گسترش یابد، اما متاسفانه نه فقط چنین نشد، بلکه صداهای ضعیفیهم که در دوران حیات آقای خمینی در نقد ایشان بلند بود، در دوره بعدی یاخاموش شد و یا هزینه سیاسی و امنیتی در پی داشت. من هنوز توجیهی منطقیبرای این مساله پیدا نکرده‌ام و امیدوارم شخص رهبری یا یکی از نزدیکانایشان، در این باره توضیحی ارائه کنند.

پرسش دوم

پرسشدومم اما مربوط به مساله‌ای است که برای جامعه ایرانی سرنوشت‌ساز شده وچنانچه در مورد آن، تصمیم درست گرفته نشود، چه بسا کشور ما را در شرایطفوق‌العاده خطرناکی قرار دهد.
همانطور که همه می‌دانیم، بحث دستیابیایران به چرخه سوخت هسته‌ای، مدت‌ها است که ایران را اسیر بحرانیبین‌المللی کرده و سبب صدور قطعنامه‌های الزام آوری از طرف شورای امنیتسازمان ملل علیه ایران شده است.
در اینجا من نمی‌خواهم از اهمیت یاعدم اهمیت برخورداری از چرخه سوخت هسته‌ای و یا از میزان تاثیر دستیابی بهاین چرخه در توسعه و پیشرفت کشور سخن بگویم.
اصلا فرض را بر اینمی‌گیرم که آنچه مقام‌های کشور در باره اهمیت استراتژیک سوخت هسته‌ای وتاثیر آن در پیشرفت کشور می‌گویند، تماما درست و دقیق باشد، اما به گمانمن مساله اصلی این است که از خود بپرسیم به چه هزینه‌ای؟
در زندگیاجتماعی و فردی بشر بسیاری چیزهای مفید و خوب وجود دارد که به دلیلهزینه‌های مترتب بر آنها کنار نهاده می‌شوند، زیرا دنیا، دنیای تزاحم امورو نظام ترجیحات است.
در نظام ترجیحات یک ملت، حفظ موجودیت کشوربی‌گمان در راس اولویت‌هاست و پس از آن حفظ امنیت داخلی و سرمایه‌هایانسانی و ملی قرار دارد.

نگاه به دستاورد علمی از دریچه حق و باطل

اگرقرار باشد دستیابی به یک دستاورد اقتصادی یا علمی، موجودیت یا امنیت یاسرمایه‌های ملی آن را به خطر اندازد، چه توجیه منطقی برای اصرار بر آندستاورد وجود دارد؟
می‌دانیم که جمهوری اسلامی بر این نکته پافشاریمی‌کند که منظورش از دستیابی به چرخه سوخت هسته‌ای، تولید سلاح اتمی نیست. با توجه به این نکته، چرخه سوخت هسته‌ای برای ایران تنها جنبه اقتصادی وعلمی پیدا می‌کند. اما کدام دستاورد اقتصادی یا علمی در جهان وجود دارد کهبتوان به آن از دریچه حق و باطل نگریست؟
هر امر اقتصادی به ناچارباید با مکانیسم تحلیل اقتصادی یعنی هزینه و فایده آن، مورد ارزیابی قرارگیرد و از همین روست که منتقدان برنامه هسته‌ای کشور با توجه به اصل هزینهفایده، خیری در ادامه این برنامه در شرایط حاضر نمی‌بینند چرا که تبعاتمنفی تحریم فزاینده کشور و یا احتمال حمله نظامی به مراتب پر هزینه‌تر ازفایده‌های دستیابی به چرخه سوخت هسته‌ای است.
در اینجا اما من ازمقام رهبری نمی‌خواهم که نظر خود را رها کند و نظر منتقدان را بپذیرد چراکه هر کس بر اساس دیدگاه و اطلاعات خود، ارزیابی خاص خویش را از شرایطدارد. یک نفر ممکن است بر مبنای یک سری داده‌ها، شرایط را خطرناک تصور کندو فردی دیگر، بر اساس داده‌های متفاوت، اوضاع را عادی و معمولی فرض کند.

ارزیابی متفاوتی و حق بیان آن

سوالمن از رهبری اما این است که چرا ایشان اصرار دارند که همه ایرانیانارزیابی ایشان را از شرایط داشته باشند و اگر جز این باشد به تعبیر وی حرفدشمن را تکرار می‌کنند و یا به گفته برخی از مقام‌های امنیتی، از عواملدشمن هستند.
در دنیای امروز، روزانه میلیون‌ها خبر و گزارش در بارهیک موضوع انتشار می‌یابد که مسلما یک نفر نمی‌تواند همه آنها را مطالعهکند. هر کس به فراخور دیدگاه کلی خود نسبت به نظام جهانی، بخشی از اخباررا گزینش و آنها را مطالعه می‌کند.
از همین رو، ارزیابی افراد مختلفاز شرایط خاص، به فراخور دیدگاه کلان خود و خبرهایی که خوانده‌اند، متفاوتاست و این امری کاملا طبیعی است.
آیا از نظر رهبری، یک ایرانی بر مبنای مطالعات خود، نمی‌تواند ارزیابی متفاوتی نسبت به ایشان از شرایط کشور داسته باشد؟
و اگر ارزیابی متفاوتی داشت، نباید از حق بیان آن برخوردار باشد؟
اگریک ایرانی بر اساس تجربه و نگاه خود، کشور را در معرض خطر ببیند، آیامی‌توان او را به دلیل نگرانی‌اش از آینده، مجرم و شریک دشمن دانست و بهترس و رعب متهم کرد؟
تاکید پی در پی رهبری و نزدیکان ایشان بر مرعوببودن طرفداران انعطاف در برنامه هسته‌ای بخصوص باعث تعجب و تاسف است. مسلما ترس و رعب در زندگی فردی و جمعی صفات پسندیده‌ای نیستند، اما بهنوبه خود مکانیسم‌هایی برای ادامه بقای بشرند. اگر قرار باشد در وجودهیچکدام از افراد بشر ذره‌ای ترس از کسی یا چیزی وجود نداشته باشد، آیاجهان انسانی یک لحظه برقرار می‌ماند؟ آیا اگر فردی به اتکای نترسی وبی‌باکی شخصی خود، جمعیت کثیری را به ورطه بدبختی و هلاکت اندازد، مستوجبتحسین و پاداش است؟
خدا رحمت کند کسی را که بر جان و مال و سرنوشت دیگران بیم و ترس داشته باشد.
بههر حال، واقعیت این است که بسیاری از ایرانیان، ارزیابی متفاوتی نسبت بهارزیابی مقام رهبری از مجموعه شرایط کشور و بحران هسته‌ای جاری دارند ودقیقا از آینده این کشور می‌ترسند! آیا باید ترس خود را کتمان کنند؟ و اگرنکردند، آیا باید مورد تهدید وزیر محترم اطلاعات قرار گیرند؟

تصمیم نهایی با همه ایرانیان

باردیگر تکرار می‌کنم که من از مقام رهبری نمی‌خواهم که نظر خود را فرو گذاردو نظر دیگران را بپذیرد، اما از ایشان می‌خواهم در باره مساله‌ای که بهسرنوشت تک تک ما و فرزندانمان مربوط می‌شود، اجازه دهد که نظرات وارزیابی‌های متفاوت، در فضایی امن و آزاد مطرح شود.
به گمان من، درمساله‌ای در اندازه بحران هسته‌ای، تصمیم نهایی با همه ایرانیان است. ایرانیان برای تصمیم در این باره لازم است که نظر همه صاحبان اندیشه و نظررا بشنوند و در فضایی آرام و معقول از هر تصمیمی که صلاح می‌دانند،پشتیبانی کنند.
آیا مقام رهبری با این مساله موافقند؟
به باورمن، سرنوشت آینده ایران تا حدود بسیار زیادی به تصمیم رهبری کشور در بارهموضوع فوق گره خورده است و اگر ایشان در این باره تصمیم صحیحی بگیرند،بدون شک گفتنی‌های بسیاری برای طرح نزد ایشان وجود خواهد داشت.
خداوندهمه ما را در شناخت حقیقت، که به تعبیر امیرالمومنین علی از موری سیاه برسنگی سیاه در دل شبی سیاه، پنهان‌تر است، یاری رساند

No comments:

Post a Comment