http://freedommessenger.blogspot.com/2009/11/blog-post_7715.html
مجید کاووسی فر, قبل از اجرای حکم اعدام
در محل اجرای حکم
مجید کاووسی فر, قبل از اجرای حکم اعدام
من موجودی را می شناسم که سخت محتاج کمک است . زخمیاست . خونچکان است . دوستان مدعی ، چهره آرام و متبسم و خواستنی اش راآلوده اند . حقش را خورده و ادا نکرده اند . سخت بیمار است . نشاط ندارد . افسرده است . کمرش از جفای همان دوستان مدعی خم است . دوست دارد سربرآورد. فریاد بکشد . همه داشته های خوب خود را ابراز کند . دوست دارد لبخندبزند . و نقاب عصبیتی را که به چهره اش بسته اند ، بشکند . آیا کمکش میفرمایید ؟
این بیمار محتضر ، این برکت متراکمی که نگذاشتندبرکاتش را بر ما ببارد ، این تبسم روح نواز ، این خیری که دیگران ، شرخود بپای او گذارده اند ، این همراه ، این دلسوز ، این افتاده ، اینگرفتار در چمبره دوستان مدعی ، سخت محتاج یاوری شماست .
کشور ما ، عزیزان ، امروز ، یاوری ما را می طلبد . برای مداوای دردهای او باید هزینه ها پرداخت . باید درد کشید و دردها رابه دور دست ها تاراند .
دوستان من ، همت کنید و با الفاظی شدنی ، و نهخشماگین و ناشدنی ، راه برون رفت از این همه گرفتاری کشورمان را یک به یکشماره کنید . راه نشان بدهید . از ناسزا گفتن و روی ترش کردن ، در نابجایخود ، بهره ای نصیب ما نمی شود . تصور کنید صاحب اختیار کشور شما یید . تصور کنید ریسمان اداره آن را به دست مبارک شما سپرده اند . اداره اش کنید. به راهش بیاورید . یا تصور کنید هم اکنون نشسته اید در برابر صاحبمنصبان این کشور . و آنان از شما چاره جویی می کنند . و سخن شما برایآنان اعتبار دارد . با آنان در کمال ادب سخن بگویید . نقد را بگذاریم برایفرصتی دیگر . فعلا به بیمار محتضر خود بیندیشیم .
تصور کنید مسئولان برتر کشور ، یک یک پیشنهادهای شما را می شنوند و بهترین هایش را عملی می کنند .
ما تا کنون ، بر همه ، برخود ، سخت تاخته ایم . و صدالبته در این سخت تاختن ، گاه محق نیز بوده ایم . اما اگر خودمان برمصدرکارها بودیم ، چه می کرده ایم ؟ با احتساب افق های متصور ؟
کشور خود را از تنگنا بدر آوریم . با پیشنهاد هایخیرخواهانه و نه براندازانه . که براندازی را ، در این مقال جایی نیست . دوستان ، بیایید برای برون رفت از گردونه ای که بظاهر جز به نابودی کشورمان نمی انجامد ، راه چاره ای بیندیشیم . من اطمینان دارم مسئولینی کهبرسرکارند ، سطح سوادشان ، به شدت از معدل هوشمندی نخبگان کشور پایین تراست . پس ای هوشمندان برکنار ، برای کشور خود ، برای مردم خود ، دست بکارشوید .
من خود صمیمانه و خیرخواهانه ، چند پیشنهاد ابتدایی راکه بسیار ضروری و شدنی است از باب شروع بحث ، می نگارم . و از همه مسئولینکشورمان تقاضا دارم فراتر از مراودات رسمی ، به این مراوده دوستانه اعتناکنند . باورم براین است که مسئولین ما ، گاه آنقدر خود را گرفتار هیچ کردهاند که فرصتی برای عبور از گرفتاری های مسلم پیش پا ، ندارند .
ما ، آنچه شرط بلاغ است ، با بزرگان کشور می گوییم . ودر این ارائه راه ، خدای خوب را بر درستی نیت خود گواه می گیریم . مابرانداز نیستیم . ما خارجی نیستیم . گناه ما این است که سرزمین و فرهنگسرزمین خود را بسیار دوست می داریم .
و اما من شخصا برای برون رفت از این مخمصه هولناک ، مخمصه ای که دوستان برسرکار ، اصرار برنادیده گرفتنش دارند ، پیشنهاد می کنم :
- به دلیل این که در دنیای عقلای امروز ، هیچ کشوریپیدا نمی شود که این همه شبکه صدایی و سیمایی دولتی داشته باشد و درتامین پولی و محتوایی آن نیز سخت به مضیقه بیفتد ، پیشنهاد می کنم : بجزیک یا دو شبکه رادیویی و تلویزیونی ، ما بقی شبکه ها را به رقابتی ازدوستان خودی حتی ، بسپریم . این عمل ما باعث می شود ما به شمار کشورهاییبپیوندیم که به عقل جمعی مردمشان احترام می گذارند . و حتما نیز از برکاتاین رفتار درست خود بهره ها خواهیم برد .
- پیشنهاد می کنم : طیف جدیدی از امامان جمعه جوانبرسرکار بیایند . روحانیانی که به انصاف و درایت و هوشمندی و قانون اشرافداشته باشند و بدانند : مردم یعنی چه ! امثال عزیزانی چون جنتی و امامیکاشانی را اجازه بدهیم استراحت کنند .
- پیشنهاد می کنم : رهبر عزیزمان ، بخشی از مسئولیتهای قانونی خود را که بسیار نیز هستند ، به مجلس یا به هردستگاه قانونیدیگر واگذارند . مثلا هیچ ایرادی ندارد مسئولیت آستان قدس رضوی را بعهدهمجلس بسپریم و از او انتظار مراقبت از این دستگاه ماورایی داشته باشیم . که اگر این اتفاق مبارک بیفتد ، ایشان فرصت ناب تری برای احیای مداوای زخمهای این نظام خواهند داشت . و همچنین مسئولیت های دیگری که برشانه ایشانگذارده شده .
- پیشنهاد می کنم : فرزندان نظامی این سرزمین ، بهسرکار خود باز روند و کار های اقتصادی کشور را به مردم واگذارند . و مثلابه این سئوال پاسخ دهند که آیا اگر سپاه ، به این درجه از هوش اقتصادی دستنمی یافت اما در عوض داستان رقت بار اعتیاد و قاچاق را ریشه کن می کردبهتر و مفید تر و مردمی تر و صالح تر و بایسته تر و خدایی تر نبود ؟ بچهدرد می خورد بدست آوردن یک چیز معمولی و از کف دادن صد چیز ارزشی !؟
- پیشنهاد می کنم : از مردم آسیب دیده در جریان اینروزهای پس از انتخابات دلجویی شود . مردم آنقدر انسانند که مقصرین اینوقایع را ببخشایند .
- پیشنهاد می کنم : نشان بدهیم که به آزادی عقیدهمعتقدیم و شعارش را نمی دهیم . و نشان دهیم این ابراز عقیده فرد مخالف ،از مسلمات اسلام است . راه بستن بر ابراز عقیده و نظر مخالفان ، راهبستن به خود خداوند است . راه بستن بر بشارت الهی است . آنجا که خدای خوببه رسول گرامی اش می فرماید : به بندگان من بشارت ده . آنانی که اقوالگوناگون را می شنوند و بهترین ها را بر می گزینند . رفتار جمهوری اسلامیدر منع ابراز عقیده های گوناگون ، آیا علنا سد کردن مسیر تحقق این آیه ازاحکام الهی نیست ؟
- پیشنهاد می کنم : از سر مدارا و همراهی ، زندانیانسیاسی اخیر را که عمدتا جز ابراز عقیده مخالف جرمی نداشته اند ، که البتهعقاید آنان به ذات عقیده ما بسیار نزدیک است ، آزاد کنیم و از آنان بخاطر ماهها زندانی شدن و بخاطر بدخلقی هایمان پوزش بخواهیم . اینان آنقدر مردهستند که به چهره های عبوس ما لبخند بزنند و برای عاقبت بخیری ما دعا نیزبکنند .
- پیشنهاد می کنم : یک فکر اساسی برای اقدامات آقایاحمدی نژاد بکنیم . در یک قلم به این سئوال پاسخ بدهیم که سفرهای استانیایشان ، چه اندازه در رکود آن استان ها - به قدر تعطیلی مردم در روزهایاستقبال - و چه اندازه در عملی شدن وعده هایی که می توانست بی سروصدا صورتگیرد ، و البته جزو وظایف بدیهی دولت ها ست ، سهم داشته است .
- و در همین ارتباط ارزیابی کنیم ببینیم رجزهای ایشان چه میزان از سرمایه های کشور را به خارج از کشور انتقال داده است .
- و باز پاسخ دهیم داستان هسته ای ، آنهم با حاشیه هاو مختصاتی که در این سالها مرتکب شده ایم ، چه دستاورد ممتاز و چهضایعاتی داشته است . و از ارائه آمار درست به مردم پرهیز نکنیم .
- پیشنهاد می کنم مهلکه خودی و غیر خودی را به دره ایعمیق اندازیم و به مردم خود اعتماد کنیم و متعمدانه یک آدم بی نماز و بیریش را که به کارهای تخصصی وزارت نیرو اشراف دارد ، برسرکار اینوزارتخانه گذاریم . وزارت نیرو را کاملا از باب مثال آوردم .
- به مردم ، به ارتشی ها ، به کارمندان ، به مدیرانخود بگوییم : آّهای ای همه شما ، از همین فردا بیایید و خودتان باشید . مانه از شما ریش می خواهیم نه حدیث بلد بودن نه نماز . ما از شما می خواهیمبرسرهر کاری که هستید درستکار باشید . همین . دروغگو و دزد نباشید .
- در کار مجلس مطلقا دخالت نکنیم . و داستان نظارت استصوابی و اینجور قضایای غیر اسلامی و غیر عقلانی را حذف کنیم .
- دستگاه قضایی خود را که از اسلام فاصله اساسی دارد ،فعلا با مقدرات موفق دیگران - حتی غربی ها - پیش ببریم تا یک فرصتی کهبتوانیم باز تعریف عدالت علوی را به انجامی درست برسانیم .
- در گماردن مدیران لایقی که مخالف ما هستند تردیدنکنیم . و بهمین روند : از برکناری مدیران همگنی که چیزی بارشان نیست شرمنداشته باشیم . انجام این مهم ، عین خداخواهی است . و عکس آن ، عین شرکاست . اگر که دوست داریم همه چیز را به خدا و شرک بند کنیم .
حالا این شما و این پیشنهادات شما . تقاضا دارم ازناسزا و از پیشنهادهای نشدنی پرهیز کنیم . من به برکت این نوشته اطمیناندارم . اطمینان دارم راهکارهای پیشنهادی ما ، چه بسا روزی روزگاری ، سنگیاز پیش پا بردارد . آنجا که نامی از ما نیست اما اندیشه ما و آن راهکار ماحیات داشته و راهگشایی می کند . پیشنهاد های ما ، اگر اقبالی نیز درتوجه و پذیرش مسئولانمان نداشته باشد ، حداقل در پیشگاه خدای متعال و مردمشریفمان ثبت می گردد . یاعلی مدداحمد زیدآبادی
من از حساسیتهای نظام سیاسی ایران در باره هرگونه انتقاد و یا پرسش ازرهبری نظام جمهوری اسلامی به خوبی آگاهم و میدانم که ورود به این حیطه،عبور از خط قرمزی است که عملا در کشور ما اعمال میشود.
بههمین علت، با آنکه از سالها پیش قصد نوشتن نامهای به ایشان داشتم وبویژه میخواستم از قانون شکنیها و اجحافهایی که در طول دوره بازداشتمدر سال 1379 بر من و دوستانم روا شد، نزد وی شکایت ببرم، اما هر بار ازتصمیم خود منصرف شدم، زیرا حساسیت موضوع میتوانست حمل بر خودنمایی و یاابراز بیباکی و تهور شود.
این بار اما بخصوص پس از سخنان رهبری درشهر مشهد، تصمیم گرفتم تا قصد دیرینه خود را عملی کنم و امیدوارم که اینتصمیم به مسائلی مانند خودنمایی و ابراز بیباکی نسبت داده نشود.
هرچند که من نیز مانند هر موجود انسانی دیگر، از وسوسه خودنمایی در اماننیستم و از بی باکی هم به سهم خود بهرهای دارم، اما برای گریز از مواضعتهمت، تاکید میکنم که قصدم از نوشتن این مطلب، ابراز وجود سیاسی از طریقبه چالش کشیدن مقام عالی نظام نیست و از همین رو، در سرتاسر این نوشته،تلاش میکنم تا در کاربرد واژهها و عبارات، موقعیت خاص ایشان را در نظرداشته باشم و قلم را به ورطه بیاحترامی و جسارت نکشانم.
در عین حال،هر چند که شاید از شجاعت هم خداوند برای من نصیبی قرار داده باشد، اما برکسی پنهان نیست که من اهل ماجراجویی و گزافهگویی حتی در جایی که کمترینهزینه و خرجی هم نداشته باشد، نیستم و اینک نیز نمیخواهم با خطاب قراردادن رهبری، دست به ماجراجویی بزنم.
با این همه، ممکن است این پرسشپیش آید که چرا طبق سنت مالوف در ایران، پرسشها و یا انتقادهایم را ازرهبری در قالب نامهای سربسته به دفتر ایشان ارسال نمیکنم و بر انتشارعلنی آن اصرار دارم.
پاسخ پرسش فوق این است که آنچه میخواهم در ایننوشته مطرح کنم، در شمار مسائل شخصی نیست که نیازمند ارسال نامه خصوصیباشد. در این نوشته در واقع قصد دارم برخی از بزرگترین مشکلات رویارویجامعه ایرانی را طرح کنم و نظر رهبری را هم در این باره جویا شوم، به اینامید که طرح این موضوع برای سایر ایرانیانی هم که مانند من میاندیشند،مفید افتد.
پرسش نخست
پرسش نخست من از رهبری به همان حساسیتهای موجود در مورد طرح پرسش و یا نقد اظهار نظرهای ایشان بر میگردد.
سوالاین است که به چه علت شرعی، عقلی، قانونی و یا عرفی و بر اساس کدام مصلحتعمومی، پرسش علنی از رهبری و یا نقد گفتهها و عملکرد وی، عملا در جامعهایران ممنوع است؟
از نقطه نظر شرعی میدانیم که حتی انبیا و اولیایخداوند که در نزد ما از منزلت معنوی بیمانندی برخوردارند، هیچگاه افرادجامعه و از جمله پیروان خود را از به چالش کشیدن رفتار و گفتار خود بر حذرنداشتهاند و سیره پیامبر اسلام و خلفای راشدین بخصوص امیرالمومنین علینیز نشان میدهد که آن بزرگان، هیچگاه در مقابل تندترین برخوردهایی کهافراد عادی جامعه با آنها داشتهاند، شدت عمل نشان ندادهاند و اگر هم ازتعرض لفظی بیادبانه و بیموردی به خشم آمدهاند، کلام را با کلام پاسخدادهاند و نه با تشکیل پرونده و ارجاع به قاضی و وضع مجازات.
دراینجا نمیخواهم با فهرست کردن شیوه برخورد پیامبر و اصحاب آن بزرگوار دربرابر انتقادهای لفظی دیگران، فضل فروشی کنم، اما تاکید میکنم که مصونیترهبری از طرح پرسش و انتقاد در جامعه ما، نه فقط سابقهای در شرع ندارد،بلکه بدعتی بیسابقه در تفکر اسلامی به شمار میرود.
نقد گفتار و رفتار رهبری منع نشده است
ازنقطه نظر عقلی نیز همه دلایلی که در حوزه نقد و پرسش به ذهن بشر میرسد،دلالت بر ضرورت انتقاد از رهبران جامعه در هر سطحی دارد و حتی یک دلیلعقلی نیز نمیتوان برای حرمت نقد و پرسش از رهبران سیاسی و مذهبی جوامعارائه کرد.
از لحاظ قانونی هم تا آنجا که من اطلاع دارم، توهین بهرهبری در قوانین جمهوری اسلامی جرم شناخته شده، اما نقد گفتار و رفتار ویدر هیچ قانونی منع نشده است.
از منظر عرفی نیز، امروزه در همهکشورهایی که رهبران آنها با رای مردم انتخاب میشوند، انتقاد و پرسش کهجای خود، بلکه شهروندان از حق هر نوع تخطئه و تعرض لفظی به آنها نیزبرخوردارند. نمونهای از این تعرضها و تخطئهها را صدا و سیمای جمهوریاسلامی به نقل از مطبوعات آمریکا و انگلیس علیه رهبران این کشورها روزانهپخش میکند. حتی سیمای جمهوری اسلامی صحنههایی از راهپیمایی معترضان بهسیاست آمریکا در شهرهای مختلف آن کشور نشان میدهد که تصویر جرج بوش را بهصورتی حیوانی خون آشام بر روی پلاکاردها حمل میکنند و پلیس هم متعرض آناننمیشود.
به هر حال، وقتی که هیچ مبنای شرعی، عقلی، قانونی و عرفیبرای منع نقد رهبری و پرسش از وی وجود ندارد، چرا کارگزاران امنیتی وقضایی نظام، در مورد کوچکترین اشاره غیر مستقیمی در گفتهها و نوشتههایافراد به مواضع رهبری تا این اندازه سخت میگیرند و آن را ذنب لایغفرمیپندارند؟
آیا رفتار آنان در این باره، مورد تایید رهبری است؟ اگرهست، بر اساس کدام حجت شرعی و یا عقلی؟ و اگر نیست چرا این موضوع علنی وصریح اعلام نمیشود تا هم راه نقد اصولی و منطقی گشوده شود و منتقداناحساس امنیت کنند و هم کارگزاران نظام امکان سوء استفاده از این مساله راپیدا نکنند؟
تا آنجا که من به یاد دارم، در دوران حیات بنیانگذارجمهوری اسلامی، به رغم فضای سنگینی که برخی از هواداران آتشین مزاج ایشاندر جهت منع هر گونه نقد آن مرحوم ایجاد کرده بودند، آیت الله خامنهای خودیکی از معدود منتقدان به نسبت صریح نحوه اداره کشور و پارهای از اظهارنظرهای مرحوم آیتالله خمینی بود.
با توجه به این سابقه، انتظارمیرفت که در دوره رهبری خود ایشان، فضای نقد و پرسش از مقامهای عالینظام بسط و گسترش یابد، اما متاسفانه نه فقط چنین نشد، بلکه صداهای ضعیفیهم که در دوران حیات آقای خمینی در نقد ایشان بلند بود، در دوره بعدی یاخاموش شد و یا هزینه سیاسی و امنیتی در پی داشت. من هنوز توجیهی منطقیبرای این مساله پیدا نکردهام و امیدوارم شخص رهبری یا یکی از نزدیکانایشان، در این باره توضیحی ارائه کنند.
پرسش دوم
پرسشدومم اما مربوط به مسالهای است که برای جامعه ایرانی سرنوشتساز شده وچنانچه در مورد آن، تصمیم درست گرفته نشود، چه بسا کشور ما را در شرایطفوقالعاده خطرناکی قرار دهد.
همانطور که همه میدانیم، بحث دستیابیایران به چرخه سوخت هستهای، مدتها است که ایران را اسیر بحرانیبینالمللی کرده و سبب صدور قطعنامههای الزام آوری از طرف شورای امنیتسازمان ملل علیه ایران شده است.
در اینجا من نمیخواهم از اهمیت یاعدم اهمیت برخورداری از چرخه سوخت هستهای و یا از میزان تاثیر دستیابی بهاین چرخه در توسعه و پیشرفت کشور سخن بگویم.
اصلا فرض را بر اینمیگیرم که آنچه مقامهای کشور در باره اهمیت استراتژیک سوخت هستهای وتاثیر آن در پیشرفت کشور میگویند، تماما درست و دقیق باشد، اما به گمانمن مساله اصلی این است که از خود بپرسیم به چه هزینهای؟
در زندگیاجتماعی و فردی بشر بسیاری چیزهای مفید و خوب وجود دارد که به دلیلهزینههای مترتب بر آنها کنار نهاده میشوند، زیرا دنیا، دنیای تزاحم امورو نظام ترجیحات است.
در نظام ترجیحات یک ملت، حفظ موجودیت کشوربیگمان در راس اولویتهاست و پس از آن حفظ امنیت داخلی و سرمایههایانسانی و ملی قرار دارد.
نگاه به دستاورد علمی از دریچه حق و باطل
اگرقرار باشد دستیابی به یک دستاورد اقتصادی یا علمی، موجودیت یا امنیت یاسرمایههای ملی آن را به خطر اندازد، چه توجیه منطقی برای اصرار بر آندستاورد وجود دارد؟
میدانیم که جمهوری اسلامی بر این نکته پافشاریمیکند که منظورش از دستیابی به چرخه سوخت هستهای، تولید سلاح اتمی نیست. با توجه به این نکته، چرخه سوخت هستهای برای ایران تنها جنبه اقتصادی وعلمی پیدا میکند. اما کدام دستاورد اقتصادی یا علمی در جهان وجود دارد کهبتوان به آن از دریچه حق و باطل نگریست؟
هر امر اقتصادی به ناچارباید با مکانیسم تحلیل اقتصادی یعنی هزینه و فایده آن، مورد ارزیابی قرارگیرد و از همین روست که منتقدان برنامه هستهای کشور با توجه به اصل هزینه– فایده، خیری در ادامه این برنامه در شرایط حاضر نمیبینند چرا که تبعاتمنفی تحریم فزاینده کشور و یا احتمال حمله نظامی به مراتب پر هزینهتر ازفایدههای دستیابی به چرخه سوخت هستهای است.
در اینجا اما من ازمقام رهبری نمیخواهم که نظر خود را رها کند و نظر منتقدان را بپذیرد چراکه هر کس بر اساس دیدگاه و اطلاعات خود، ارزیابی خاص خویش را از شرایطدارد. یک نفر ممکن است بر مبنای یک سری دادهها، شرایط را خطرناک تصور کندو فردی دیگر، بر اساس دادههای متفاوت، اوضاع را عادی و معمولی فرض کند.