ولایت فقیه و حکومتی که آیت الله خمینی در بهمن ماه ۱۳۵۷ سکه اش را با عنوان “جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد” بنام خود ضرب کرد ، از افکار و عقاید کسی بعاریت گرفته شده بود که هفتاد و چهار سال پیش از او ، درمخالفت با جنبش مشروطه خواهی مردم ایران ، واژه آزادی را “کلمه قبیحه” و قانون اساسی انقلاب مشروطیت ایران را “ضلالت نامه ” خوانده بود ! آیت الله شیخ فضل الله نوری را میگویم که در دشمنی و مقابله با جنبش مشروطه خواهی مردم ایران ، واژه “مشروعه خواهی” را اختراع نمود و برای براندازی دولت نوپای مشروطه و قانون و مجلس برآمده از آن ، شاه مستبد قاجار را برانگیخت تا مجلس نوپای شورای ملی را به توپ بندد ، مشروطه خواهان را به داربکشد و اراذل و اوباش را در کوی و برزن براه اندازد که مشروطه خواهان را سرو دست بشکنند و نعره سردهند که : ” ما مشروطه نمی خواهیم ، ما دین نبی خواهیم ” !
از به توپ بستن نخستین مجلس شورای ملی تا فتح تهران توسط مجاهدان انقلاب مشروطیت را استبداد صغیرنامیده اند که یازده ماه بطول انجامیده و دراین مدت که شاه مستبد قاجار و آیت الله شیخ فضل الله نوری در تهران مشغول به دار کشیدن وخفه کردن مشروطه خواهان بودند ، در تبریز مردی از تبارعیاران که بعدها به لقب سردارملی مفتخر گردید همراه با یاران مشروطه خواه اش مشغول پائین کشیدن پرچم های سفیدی بودند که مستبدین و قزاق های روسی ، به علامت پیروزی استبداد و شکست آزادی درشهر برافراشته شده بودند ! آوازه دلیری ستارخان و مجاهدان مشروطه خواه تبریز، بزودی ازخطه آذربایجان گذشت و در سرتاسرایران بگوش آزادیخواهان رسید ، و رفته رفته اندیشه اتحاد و یک دلی تمام مشروطه خواهان ایران و فراهم آوردن قشونی برای حرکت بسمت تهران و بزیر کشیدن شاه مستبد و شیخ شرور و مشروعه خواه ، در میان مشروطه خواهان سایرمناطق ایران قوت گرفت ، و سرانجام نیروهای متحد آزادیخواهان ایران برای نجات دادن دست آوردهای دادن انقلابی که توسط شاه مستبد و شیخ بد سگال به خاک وخون کشیده شده بود ، بسوی پایتخت به حرکت درآمدند و تهران را به محاصره در آوردند .
جنگی سخت بین مشروطه خواهان و نیروهای محمد علی شاه که از طرف قزاق های روسی و ازاذل واوباشی که توسط شیخ فضل الله پشتیبانی میشدند درگرفت که نتیجه اش پیروزی سریع و برق آسای نیروهای مشروطه خواه و تارو مارشدن نیروهای شاه مستبد و شیخ مشروعه خواه بود ، و دریغ است که دراینجا از شیرزن مشروطه خواه و یکی از سرداران دلیر جنبش مشروطیت بنام بی بی مریم بختیاری که در فتح تهران ، فرماندهی گروهی از مشروطه خواهان را برعهده داشت یاد نکنم ، بی بی مریم بختیاری برای اینکه کار فتح تهران وشکست مستبدین ومشروعه خواهان را آسان تر سازد ، یک شب قبل ازشروع حمله مجاهدان مشروطه خواه برای فتح سنگر های استبداد در تهران ، شبانه و بطور پنهانی با سواران تحت فرماندهی خود وارد تهران شد ، و فردای آن روزی که مشروطه خواهان با جنگ وگریز وارد تهران شدند ، سواران بی بی مریم که از قبل خود را برای چنین لحظه ای آماده کرده بودند ، در میدان بهارستان از پشت به نیروهای محمد علی شاه و قزاق های روسی حمله کردند و پیش روی نیروهای مشروطه خواه را برای تسخیر سنگرهای استبداد آسان ساحتند . شکست کامل نیروهای استبداد و مشروعه خواه بیشتر از پنج روز طول نکشید ، شاه مستبد به سفارت روسیه فرار کرد و از آنجا به دولت استبدادی روسیه تزاری پناهنده شد ! شیخ فضل الله مفسده جو و مشروعه خواه نیزتوسط مجاهدان مشروطه خواه دستگیر گردید و سپس در دادگاهی که برای رسیدگی به جرایم وجنایاتی که به تحریک و فتوای او تشکیل شده بود به مرگ محکوم گردید و بلافاصله در میدان توپخانه تهران اعدام گردید . وجالب اینکه فتوای دستگیری و مجازات شیخ فضل الله مشروعه خواه را سه تن از مراجع بزرگ شیعه درآن صادر کردند و ریاست دادگاهی هم که برای رسیدگی به جرائم شیخ فضل الله تشکیل گردید با یکی از روحانیون مشروطه خواه بنام شیخ ابراهیم یزدی بود .
برای آشنائی با افکارسخیف شیخ فضل الله نوری که آیت الله خمینی در بنیان گذاری جمهوری اسلامی ، از عقاید او بهره جسته است ، بیشتر آشنا شوید در اینجا بد نیست به چند نمونه از گفته ها نوشته های ایشان از کتاب “رسائل مشروطیت” اشاره کنم :
« آزادی قلم و لسان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است. اگر نه ، تو بگو فایده این آزادی چیست که این کلمه قبیحه را نشر میدهی ، و بنای قرآن این است که آزادی نباشد. اگر فردا یهود و نصاری و مجوس و بابیه آمدند پای منبر و محراب ما ، القای شیطنت کردند ، نشر کلمه کفریه خود را کردند، ایجاد شبهه کردند و قلوب صافیه مومنین را تضلیل کردند ؛ تو میخواهی چه کنی؟»
« ای مُلحد اگر این قانون دولتی مطابق اسلام است که ممکن نیست در آن مساوات ، و اگر مخالف اسلام است ، مُنافی است با آنچه که در چند سطر قبل نوشته شده که آنچه که مخالف اسلام است قانونیت پیدا نمی کند . ای بی شرف ، ای بی غیرت ، ببین صاحب شرع برای اینکه تو مُنتحل به اسلامی ، برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را ، و تو خودت از خودت سلب امتیاز میکنی و میگویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم . »
« یکی از مواد آن ضلالتنامه (قانون اساسی مشروطه) این است که افراد مملکت متساویالحقوق اند و در این طبع آخر به این عبارت نوشته شده: «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساویالحقوق خواهند بود» و این کلمه مساوات ، «شاع وذاع حتی خرق الاسماع» ، واین یکی از ارکان مشروطه است که به اخلال آن ، مشروطه نمی ماند. نظرم است در وقت تصحیح ، در باب این ماده ، یکی نفر از اصول هیات معدود بود، گفت به داعی: که این ماده چنان اهمیت دارد که اگر این باشد و همه مواد را تغییر بدهند، دول خارجه ما را به مشروطه می شناسند و اگر این ماده نباشد لیکن تمام مواد، باقیه باشد ما را به مشروطگی نخواهند شناخت. فدوی در جواب او گفتم : فعلی الاسلام السلام و برخاستم و گفتم: حضرات جالسین بدانید مملکت اسلامیه مشروطه نخواهد شد ، زیرا که محال است با اسلام حکم مساوات.»
« ای خداپرستان ، این شورای ملی و حریت و آزادی و مساوات و برابری و اساس قانون مشروطهٔ حالیه لباسی است به قامت فرنگستان دوخته که اکثر واغلب طبیعیمذهب و خارج از قانون الهی و کتاب آسمانی هستند هویدا است . این فرقه فرنگان که سپاس دین و آیین ندارند قهراً و بالضروره ناگزیر از تأسیس ذاکون و قانونی خواهند بود که اساس مملکتداری و سیاستگذاری و تنظیمات ملکیه و انتظامات کلیه و حفظ حقوق و نفوسشان در تحت آن قانون و مربوط بدان ذاکون باشد و الا حیات و زندگانی صورت نبندد ، بلکه مجبور از مشروطیت نیز خواهند بود… ولی ما فرقه علیه اسلامیان که با افتخار و مباهات بحمدالله و المنه کتابی داریم آسمانی ، ناسخ صحف انبیا جپن قرآن مجید و پیغمبری عقل اول و صفوت آدمیان که و ما ینطق عن الهوی ان هولا وحی یوحی، عاشیهٔ رسالتش به دوش و حلقهٔ اطاعتش در گوش چگونه توانیم به مجلس آزادان درآییم و شورای ملی و مساوات بخواهیم متابعت فرنگان خسیس و مشروطهطلبان پاریس و انگلیس نماییم دین به دنیا فروشیم و در تحریف کتاب خدا بکوشی .»
« کم کم کلمات موهمه از اینها شنیده شد که حمل بر صحت میشد. تا اینکه یک درجه پرده از آن برداشتند و بنای انتخاب وکلاء و مبعوثین با اعتماد بر اکثریت آراء گذاردند، باز هم اغماض شد. که اینها برای انتظام امور و بسط عدالت است. تا رفته رفته، بنای نظامنامه و قانون نویسی شد. گاهی با بعضی مذاکره میشد که این دستگاه چه معنا دارد؟ چنین مینماید که جعل بدعتی و احداث ضلالتی میخواهند بکنند و الاّ وکالت چه معنا دارد؟ موکّل کیست؟ و موکّل فیه چیست؟ اگر مطالب امور عرفیه است، این ترتیبات دینیّه لازم نیست و اگر مقصد امور شرعیه عامه است، این امر راجع به ولایت است نه وکالت. و ولایت در زمان غیبت امام زمان(عج) با فقهای مجتهدین است نه فلان بقال و بزّاز…»
«اگر مقصودشان اجرای قانون الهی بود و فایده مشروطیت حفظ احکام اسلامیه بود ، چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حریت قرار دهند، که هر یک از این دو اصل موذی خراب، نماینده رکن قویم قانون الهی است، زیرا قوام اسلام بر عبودیت است، نه بر آزادی و بنای احکام آن به تفریق مجتمعات و جمع مختلفات است، نه به مساوات … مگر نمیدانی که لازمه مساوات در حقوق از جمله آن فَرْق ضاله و مضله، و طایفه امامیه نَهَج واحد محترم باشند و حال آن که، حکم ضال یعنی مرتد، به قانون الهی آن است که قتلشان واجب است و زنشان بائن است و مالشان منتقل میشود به مسلمین از وراثشان، جنازه آنها احترام ندارد ، غسل و کفن و صلوة و دفن ندارند. بدنشان نجس است ، … اما یهود و نصارا و مجوس حق قصاص ابدا ندارند و دیه آنان هشتصد درهم است. پس اگر مقصود ، اجرا قانون الهی بود ، مساوات بین کفار و مسلمین نمیطلبیدند و این همه اختلافات که در قانون الهی نسبت به اصناف مخلوق دارد ، در مقام رفع آن برنمیآمدند و مساوات را قانون مملکتی خود نمیخواندند. … پس ای کسی که میل داری مساوی با مسلم باشی در بلد اسلام تو اسلام قبول نما تا مساوی باشی، والا به حکم خالق قهار باید در بلد اسلام خوار و ذلیل باشی.»
«ناظم الاسلام، تو را به حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟ مدارس را افتتاح کردید. آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟ نمیدانید در دولت مشروطه اگر من بخواهم روزنه و سوراخ این اتاق را متعدد نمایم باید مالیات بدهم و اگر یک سوراخ را دو سوراخ کنم باید مالیات بدهم و کذا و کذا ..»
همچنین بد نیست بدانید که این حضرت آیت الله ، افتتاح مدارس دخترانه را در ایران برابر با “اشاعه فحشاء” میدانسته است ! آری با مراجعه به گفته ها و نوشته های شیخ فضل الله نوری میتوان دریافت که چرا این شخص مرجع و مشروعه طلب در جمهوری اسلامی اینهمه مورد تکریم و تمجید قرار گرفته و در هر شهر و شهرکی خیابانی و مدرسه ای و مسجدی و غیره بنام اش کرده اند تا مردم ایران مجبور باشند همه روزه نام او را بیاد آورند ! و چرا در کتابهای درسی مدارس از یک آخوند مرتجعی که به جرم کشتار مشروطه خواهان و خدمت به دولت روسیه ، به اعدام محکوم شده است ، “شهید بزرگوار” و مدافع به اصطلاح آزادی و حامی مردم درجریان انقلاب مشروطیت ساخته اند !
و براستی که هم طنز وهم تراژدی تاریخ است که هفتاد واندی سال پس از چیرگی ملت ایران برشاه مستبد و شیخ مشروعه خواه و بعد از حاکمیت اراده مردم و قوانین زمینی ومجلس برآمده از آرای مردم ایران ، دیگربار آخوندی شیاد از تبار شیخ فضل الله نوری مشروعه خواه ، با نقاب دروغین آزادیخواهی و انچنانکه بعدها اعتراف کرد با “خدعه” و وعده های پوچ و توخالی ، برجنبشی که هدف اش آزادی و استقلال وعدالت اجماعی بود ، سوارگردید و پس از اینکه رهبری اش برآن جنبش آزادیخواهانه تثبیت شد ، افکار و عقاید بغایت متحجرو قرون وسطائی خود را در بسته ای دربسته بنام “جمهوری اسلامی” که ادعا میشد سعادت دنیوی و اخروی انسان ایرانی و غیرایرانی در آن نهفته است ، به مردم ایران عرضه نمود و آنرا درمقابل سئوال “آری یا نه” به همه پرسی گذاشت ، و زمانی که با حیله گری آخوندی جواب آری را از ملت شریف ایران گرفت ، بتدریج نقاب از چهره مشروعه خواهی خود برداشت و مردم ایران و بویژه قشر آگاه جامعه تازه متوجه شدند که جمهوری اسلامی آیت الله خمینی در حقیقت همان حکومت مشروعه ی پیشنهادی شیخ فضل الله نوری است با این تفاوف که بجای اینکه شاه مستبدی چون محمد علی شاه در رأس آن باشد و شیخ فضل الله در کنار او ، این بار ولی فقیه که ترکیبی از شاه مستبد و شیخ مشروعه خواه است یکجا برمسند قدرت می نشیند ، بدین ترتیب ، شیخ فضل الله نوری مشروعه خواه و مفسده جو درحالی که پس از هفتاد و چهار سال ، در گور بدنامی خود هفت کفن پوسانده بود ، در بهمن ماه ۱۳۵۷ روحش در روح الله خمینی حلول کرد تا مشروعه خواهی و حکومت اسلامی که او نتوانسته بود در صدر مشروطیت برایران حاکم گرداند ، خمینی خدعه گر این مأموریت را با طرح شعار جمهوری اسلامی ” نه یک کلمه کم ونه یک کلمه زیاد” به انجام رساند!
با احتساب ۳۵ سالی که حکومت مشروعه خواه حاکم ، ایران را در تمام زمینه شخم زده است ، هم اکنون ۱۰۷ سال است که از انقلاب شکوهمند مشروطیت ایران میگذرد ، درمورد چگونگی ظهور خمینی و استقرار حکومت مشروعه خواه جمهوری اسلامی ، و شرح کشتارها و تبعیض ها و غارتگری های این حکومت تا کنون هزاران کتاب و رساله و مقاله منتشر گردیده است اما آنچه تاکنون کمتر بدان پرداخته شده است پاسخ به این سئوال است که چرا دستاوردهای انقلاب مشروطیت به هنگام شورش جهل و جنون و مشروعه خواهی بی مدافع ماند و روح الله خمینی که در حقیقت فرزند خلف شیخ فضل الله نوری بود توانست برایران ستارخان ها و بی بی مریم های بختیاری مسلط گردد و قانون اساسی انقلاب مشروطیت را که خون بهای تلاش پدران ما برای تأسیس ایران نوین بود لغو نماید و قانون اساسی قرون وسطائی و تبعیض آمیز جمهوری اسلامی بنشاند ؟ درجستجوی یافتن پاسخی برای این سئوال ، بازماندگان حکومت سرنگون شده سابق ، احزاب وگروههای سیاسی آن دوران را مسئول میدانند و بازماندگان گروههای سیاسی آن دوران ، خفقان و دیکتاتوری شاه را که حتی اجازه نشرافکار و عقاید شیخ فضل الله و خمینی را نمیداد باعث پیروزی مشروعه خواهان در سال ۵۷ میدانند ، اما راست این است که هردو طرف موجب پیروزی مشروعه خواهان در سال ۵۷ گردند ، یکی با دیکتاتوری اش و دیگری با گُسست و فراموشی اش نسبت انقلاب مشروطیت .
و درغیاب نسلی که از دستاوردهای پدران مشروطه خواه خود پاسداری نماید ، فریاد و التماس مردی که طی حکومت ۳۶ روزه اش پیوسته به ایرانیان خطر سقوط بورطه هولناکی که برای بلعیدن ایران و ایرانی دهان گشوده بود هشدار میداد ، شنیده نشد ، و شاید هم شنیده شد که نسل انقلابی آن دوران در خیابان ها حنجره پاره میکرد که : ” بختیار بختیار نوکر بی اختیار” و من وظیفه خود میدانم که در سالگرد انقلاب مشروطیت از “مرغ طوفان” ایران که در شکستن بال های او حتی خودی ها و دوستانش با خمینی همدست شدند با احترام یاد کنم و بگویم که : شکستن بال های “مرغ طوفان” تا به امروزبرای ایران و ایرانیان خیلی گران تمام شده است و مردم ایران هنوز مشغول پرداخت تاوان سنگین آن هستند .
۱۵ مرداد ۱۳۹۲